فاتح |
پيروز، گشاينده |
فايز |
رستگار و غالب |
فتح علي |
منسوب به فتح |
فتح الله |
پيروزي براي خدا، پيروزي خدا |
فخيم |
بزرگوار، سربلند |
فراز |
باز، نزديك، بالا بلند |
فرامرز |
آمرزنده دشمن، از پهلوانان شاهنامه |
فرجام |
انجام، انتها، عاقبت |
فرج |
گشايش، قيمت، آسودگي از كار و گرفتاري |
فرخ پي |
فرخ داد، فرخ روز |
فرخ |
خجسته، مبارك |
فرداد |
زيبايي داد |
فردوس |
باغ، بهشت |
فردين |
كوتاه شده فروردين |
فرزاد |
فرزند فر و شكوه و شادي |
فرزين |
فرزان، مهره اي به نام وزير در شطرنج |
فرشاد |
نام روح و عقل كره زمين، نفس فلك مريخ |
فرود |
پايين، پس، زيرين |
فروزانفر |
روشنايي با شكوه، |
فروهر |
نيروي خداوندي، اهورايي است كه پاكان و نيكان را نگه دارنده است. |
فرهاد |
نام يكي از نجباي ايران و پهلواني در زمان كيكاووس |
فرهمند |
داراي فر و شكوه |
فرهنگ |
تربيت، دانش و ادب، آموخته زندگي |
فريبرز |
داراي قامت خوب و زيبا، نام پسر كيكاووس |
فريدون |
از شاهان ايران زمين به معني دارنده سه نيرو |
فريد |
يكتا، گوهر نفيس، بي مثل |
فريمان |
پري مانند، |
فضل الله |
بخشش خداوند |
فياض |
بسيار بخشنده، جوانمرد |
فيض |
بخشش و عطا |
فؤاد |
قلب، دل
|